نام های پارسی دختر با حرف ر - و همراه معنای اسم
- ۱ رابو اسم گلی بهاری است.
- ۲ رابیا مشهور، نامدار، معروف
- ۳ راتا نام فرشته ای است.
- ۴ رادا مونث راد، دختر جوانمرد، بانوی بخشنده
- ۵ راددخت دختر بخشنده و خردمند، دختر باگذشت
- ۶ راز آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر
- ۷ رازان نام روستایی در نزدیکی خرم آباد است.
- ۸ رازک گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ و دارویی است.
- ۹ رافونه پونه
- ۱۰ رام افزا افزاینده آرامش
- ۱۱ رام افزون = رام افزا، افزون کننده آرامش
- ۱۲ رام بانو بانوی آرام یا بانوی شاد
- ۱۳ رامتین نام یکی از نوازندگان و موسیقی دانان در زمان ساسانیان.
- ۱۴ رامدخت دختر آرام
- ۱۵ رامش شادی، آسایش، لذت، حظ، خوشی، سرور، آسودگی، نغمه
- ۱۶ رامشین نام روستایی در نزدیکی سبزوار نام دخترانه
- ۱۷ رامک رام، اهلی
- ۱۸ رامونا لاتین نگهبان عاقل
- ۱۹ رامینه رامین
- ۲۰ راوش مصحف زاوش، نام ستاره مشتری
- ۲۱ راویز خارشتر
- ۲۲ راویس صاحب جاه و جلال
- ۲۳ رایکا محبوب، مطلوب
- ۲۴ رخ افروز روشن کننده چهره، شادی آور
- ۲۵ رخسار چهره، سیما، صورت، گونه
- ۲۶ رخساره چهره، صورت، گونه
- ۲۷ رخشا درخشان
- ۲۸ رخشاد خوشرو، دارای چهره شاد و گشاده
- ۲۹ رخشان درخشان
- ۳۰ رخشنده درخشنده، دارای عظمت و شکوه نام اصیل فارسی
- ۳۱ رخشید آن که چهره ای روشن و تابان دارد.
- ۳۲ رخشیده = رخشید، دختری با چهره درخشان و تابان.
- ۳۳ رخک مرکب از رخ (چهره، سیما، صورت) + ک (نشانه تحبیب)
- ۳۴ رخگل آن که چهره ای زیبا چون گل دارد.
- ۳۵ رخنا زیبارو
- ۳۶ رخنار زیبارو
- ۳۷ رزان به فتح ر، نعت فاعلی از رزیدن به معنای رنگ کردن، همچنین جمع رز است، اما غالباً به عنوان مفرد بکار می رود به معنای درخت انگور، تاکستان
- ۳۸ رزمین دختر جنگجو، دختر مبارز
- ۳۹ رستا رستگار شده، رهایی یافته، از بند جدا شده
- ۴۰ رستاک به فتح ر، شاخه تازه ای که از بیخ درخت در آید، زاده ی درخت مو
- ۴۱ روجا درگویش مازندران ستاره صبح
- ۴۲ روجا ستاره صبح، آخرین ستاره ای که از آسمان می رود.
- ۴۳ رودابه مرکب از رود (فرزند) + آبه (روشنی)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سیندخت و مهراب کابلی، همسر زال زر و مادر رستم پهلوان شاهنامه
- ۴۴ روزافزون آنچه روز به روز بر آن افزوده می شود، روز به روز پیشرفت کننده، نام دختر کانون، سپهسالار ماچین در داستان سمک عیار اسم زیبای دختر
- ۴۵ روزانا روشنا، منسوب به روز، بانویی با چهره ی تابنده، دختر زیبا
- ۴۶ روسانا مانند چهره، مثل رخ، مرکب از رو بعلاوه پسوند سان بعلاوه الف تأنیث
- ۴۷ روشا روشن
- ۴۸ روشان روشن
- ۴۹ روشن تابان، درخشان
- ۵۰ روشن چهر آن که چهره ای روشن و تابان دارد.
- ۵۱ روشن رخ روشن چهر
- ۵۲ روشن مهر خورشید درخشان
- ۵۳ روشنا نور، روشنایی
- ۵۴ رومیسا دختری که مانند رومیان است، سپید رو
- ۵۵ رونیا بر وزن گونیا، آنکه چهره اش مثل نیاکانش است، اصیل و با نژاد
- ۵۶ رویا روینده
- ۵۷ رها نجات یافته، آزاد
- ۵۸ ریرا در گویش مازندران بیدار باش، به هوش باش
- ۵۹ ریکا محبوب، معشوق